Adjektive

• applicable
  مَعْمُولٌ بِهِ
  más ...
• used
  معمول به
  más ...
• applied
  مَعْمُولٌ بِهِ
  más ...
• valid
  مَعْمُولٌ بِهِ
  más ...
• enforced {law}
  مَعْمُولٌ بِهِ {قانون}
  más ...
• enforceable {econ.}
  مَعْمُولٌ بِهِ {اقتصاد}
  más ...
• practiced
  مَعْمُولٌ بِهِ
  más ...

...

• in force
  معمول به
  más ...
• established
  معمول به
  más ...
• in effect
  معمول به
  más ...
• effective
  معمول به
  más ...
• prevailing
  معمول به
  más ...
• common
  معمول به
  más ...
• customary
  معمول به
  más ...
• in operation
  معمول به
  más ...
• carried out
  معمول به
  más ...
• implemented
  معمول به
  más ...
• observed
  معمول به
  más ...
• operative
  معمول به
  más ...
• conventional
  معمول به
  más ...
• complied with
  معمول به
  más ...
• put into effect
  معمول به
  más ...
• executed
  معمول به
  más ...
• in use
  معمول به
  más ...
• prevalent
  معمول به
  más ...
• effectuated
  معمول به
  más ...
• put into practice
  معمول به
  más ...

Resultados relevantes

• dead letter (n.) , {law}
  قانون غير معمول به {قانون}
  más ...
• has done previously {pol.}
  المعمول بة سابقا {سياسة}
  más ...
• operational exchange rate {med.}
  سعر الصرف المعمول به {طب}
  más ...